همو کاغذ اخبار کیک پر که از کیک کرده مزه دار بود یادتان است که با دندان تراشش میکردیم؟ همو الکول زدن پیش از پیچکارى که از سوزن پیچکارى کرده خطرناکتر بود؟ همو رنگ پوقانه هاى هوایى از دور؟؟؟ بلى کلش در اشتکى، بیخبر از ت و جنگ

 

 

 

 

 

طفولیت امرا در یک صلح نسبى در کابل به یاد دارم. در کودکى زمانیکه رنگ پوقانه ها را از دور میدیدیم دو پا داشتیم دوى دیگر قرض میکردیم، از بزرگان پول میگرفتیم و پوقانه میخریدیم، اغلبا" آبى یا گلابى یا زرد خالخالى. از جنگ و ت اصلا" چیزى نمى فهمیدیم، تنها داکتر نجیب و کشتمند را میشناختم، مچم چرا کشتمنده.

 

 

 

از وحشت جنگ زمانى خبر شدم که پدرم زخمى شد، چهارصد بستر را شناختم و در آنجا بوى الکول، تینچر، مردم با پاها و دستهاى قطع شده را دیدم. فهمیدم که دنیا تنها همان پوقانه هاى رنگه، مرغک و کفترک جورشده از حلوائ سر سوته، آیس کریم، اسفلس، ده بى سى، چشم پتکان، آبوبه جان آبوبه، الم دلم اسپاتنگ و اکو بکو سرسندوکو نیست. زنده گى با ماین و زخم و تینچر و بنداژ و چهارصد بستر، بعدتر گرررمبب راکت و بمهاى خوشه یى مارا آشنا ساخت. زنده گى دیگر پوقانه' هوایى' نبود که تارش را در انگشت خود گره میکردیم، دیگر پوقانه' دیوالى نبود که در جاکت خود میمالیدیم، در بالشت بالا میشدیم و در دیوار میچسپاندیم. زنده گى دیگر پوقانه ترکیده' نبود که پارچه هایش را با دهن پوقانه گک هاى خردتر میساختیم و با دندان میکفاندیم که تققققق کند، حتى پس مانده هاى پوقانه را میجویدیم، یادتان است که غژژ غژژ میکرد چى اشتکهاى بودیم تا آخرین رمق حیات پوقانه از آن بهره میبردیم ☺ با دخترهای کوچه گی در آخر از لاشتیک پوقانه انگشتر میساختیم و خاله گکانى میکردیم

 

 

 

این همه لذت و بهره جویى از یک پوقانه' بیچاره تنها در روزهاى صلح مزه میداد روزهاییکه در بخش مصرف پوقانه (بر اساس تیورى اقتصاد ى هم مکسیمالیست بودیم و هم یوتیلیتاریست، هم مکرو ایومیک میسنجیدیم و هم میکرو ایومیک). 

 

دیشب صحبت هاى تیلفونئ طولانى با دو دوستم داشتم که به نحوى مخالف مذاکرات صلح بودند (دو مخاطب خاص) و از بعضى پستهایم در مورد صلح انتقاد کردند.

 

 

 

عزیزانم! بگذارید اولاد افغان رنگهاى خوب را تجربه کند، جنگ، بمب، راکت، بى ٥٢ و چینوک و مچم چطورکایى تنها بدبخت میسازد.

 

گاندى میگوید صلح باید راه باشد نه هدف، من میگویم بلى گاندى جى صدقى جان لاغرت و کالاى سفیدت که هیچ تاحالى نفامیدم که همو سارى است یا لنگ، خو به هر صورت صلح باید راه باشد درست گفتى، راه مملو از رنگهاى خوب. صلح رنگ همان پوقانه هایست که من از آن لذت میبردم، همان کاغذ اخبار زیر کیک است که از کیک کرده مزه دارتر بود، با دندان میتراشیدیم و لذت میبردیم بى خبر از دندانهاى زهرئ انتحار و انفجار. صلح همان پنبه گک الکول پر بود که قبل از پیچکارى و واکسین مارا وارخطا میساخت (ولى به فایده ما بود و اقلا" فلج نمیشدیم یا نمى مردیم) صلح آن همه خوبیهایست که آنرا اشتکانه تجربه کردیم.

 

 

 

پس مخالفت با صلح نمایانگر ضعف در حس انسانیت است، ضعف در لمس آن همه خوبیها، رنگها، مزه ها و عدم روادارئ آن به اشتکها.

 

 

 

بانیش که بیایه صلح کنه، بان که بچیش پوقانه را بکفانه نه بابیش خوده، بان که بچیش پیچکارى و واکسین شوه، پوقانه' ترقیده ره غژژ غژژ بجوه، در اشتکى پوقانه هوایى ره تجربه کنه نه طیاره' بى پیلوته، بان که بچه تو به بچه او و بچه' او به بچه' تو پشتک بته و از درخت خانه' تان اشتکانه سیب و آلوبالو بند، نه مال ملته. بان که همه خوبیهارا تجربه کنند، جوهر انسانیت هم ورسره.

 

 

 

نوت: جنبه' پوقانوئ صلح که اینقدر مثبت است، از جوانب بشرى، اجتماعى، اقتصادى و غیره و غیره اش خو نپرس و نپرس!

 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها